فلسفه، معرفت و حقیقت
نویسنده:
فردریش نیچه
مترجم:
مراد فرهادپور
امتیاز دهید
در این کتاب گزیدهای از یادداشتهای «فریدریش ویلهلم نیچه » فیلسوف آلمانی در باب معرفتشناسی، فلسفه، حقیقت و فرهنگ فراهم آمده است. عناوین برخی از مقالات کتاب عبارتاند از: فرهنگ، معرفت، یونانیان، تاریخچه کتاب فیلسوفات نیچه، در باب شوق به حقیقت، حقیقت و دروغ به مفهومی غیر اخلاقی، و فلسفه در زمان عسرت.
مترجم فارسی در مقدمه کتاب میگوید:
نیچه نخستین کسی بود که دریافت نفس حقیقت و معرفت برای انسان مدرن مسئله ساز شدهاند. نظریه او در مورد بیارزش شدن حقیقت و معرفت در واقع بدین معناست که برای انسان مدرن آخر قرن نوزدهم، مسئله اصلی دیگر نه شناخت طبیعت (به سبک اسلاف قرن هفدهمیاش)، که شناخت خود این شناخت است. از نظر نیچه حقیقت چیزی نیست جز استعارهها و دروغهایی که جامعه بر فرد تحمیل میکند. این دروغها ضامن بقای جامعه و فرد و از این رو برای هر دوی آنها مفید و سودمندند. ولی نیچه از سوی دیگر به وجود حقایقی مضر و مرگبار اشاره میکند، و در تفسیر خویش از تنش میان حقیقت و زیبایی تا آن جا پیش میرود که میگوید : اگر زیبایی و هنر نبود، آدمی در نتیجه اثرات مهلک حقیقت و میل به حقیقت نابود میشد...به لحاظ تاریخی و فرهنگی نیهیلیسم بیشک مهمترین و بنیادیترین مفهوم در تفکر فلسفی نیچه است. نظریه نیچه در باب نیهیلیسم، کل تاریخ تمدن غربی، یعنی تمدن سقراطی مسیحی را در برمیگیرد و فیالواقع در حکم نقطه اوج نقد تبارشناسی نیچه از دستآوردها و ارزشهای بنیادین این تمدن است.
هیچ بخشی از فلسفه نیچه گیجکنندهتر از آنچه به طور کلی معرفتشناسی او خوانده میشود، نیست. معهذا، به احتمال قوی، هیچ بخش دیگری از فلسفه او را نمیتوان، به لحاظ مسائل و علائق امروزی، مهمتر و جذابتر شمرد.
نیچه فیلسوفى است متعلق به قرن نوزدهم, اما درباره بحرانى فکرى سخن رانده است که آن را به بشر امروزى متعلق دانسته است. درنظر او مهمترین بحران بشرى این روزگار بى ارزش شدن ارزش هاى حاکم بر زندگى انسان هاست که در سایه افول ایمان به خدا ظاهر شده است، هر چند که ارزش هایى که اکنون به سبب یاد شده بى پشتوانه شده اند، فى نفسه ارزش هاى قابل قبولى نبودند و حتى مایه تباهى و انحطاط زندگى انسان ها بودند.
اکنون که روشن شده است این ارزش ها بى اعتبارند، وقت آفریدن ارزش هاى تازه است. نیچه بر وظیفه ارزش آفرینى انسان ها در این دوران تأکید کرده است. این مقاله تأمل و درنگى است در پیش فرض ها و میزان درستى ادعاهاى نیچه و پیامدهاى دیدگاه او و مى کوشد تا نشان دهد و بر این نکته صحه بگذارد که خداباورى و ارزش هاى اخلاقى, ماوراءالطبیعى و دینى (که از سوى نیچه مورد نقد قرار گرفته اند) نه تنها موجب تباهى زندگى نیستند, بلکه شرط رونق زندگى اند.
یکى از مهم ترین دغدغه هاى نیچه که در بسیارى از آثار برجا مانده از او نمایان است، مسئله معنا و حقیقت زندگى است. نیچه در بسیارى از تکذیب و تمجیدهایش درباره امور مختلف، آنها را به زندگى و معناى آن منوط و مربوط مى کند و بسته به این که آن امر موجب بالندگى یا پژمردگى زندگى گردد، آن را تأیید یا تکذیب مى کند.
مسئله معناى زندگى، مهم ترین مسئله اى است که درباره زندگى در آثار نیچه مطرح شده است. نیچه در بخش دوم کتاب چنین گفت زرتشت, در قطعه (سرودِ رقص) پرسش از (معناى زندگى) را مطرح کرده است.
بیشتر
مترجم فارسی در مقدمه کتاب میگوید:
نیچه نخستین کسی بود که دریافت نفس حقیقت و معرفت برای انسان مدرن مسئله ساز شدهاند. نظریه او در مورد بیارزش شدن حقیقت و معرفت در واقع بدین معناست که برای انسان مدرن آخر قرن نوزدهم، مسئله اصلی دیگر نه شناخت طبیعت (به سبک اسلاف قرن هفدهمیاش)، که شناخت خود این شناخت است. از نظر نیچه حقیقت چیزی نیست جز استعارهها و دروغهایی که جامعه بر فرد تحمیل میکند. این دروغها ضامن بقای جامعه و فرد و از این رو برای هر دوی آنها مفید و سودمندند. ولی نیچه از سوی دیگر به وجود حقایقی مضر و مرگبار اشاره میکند، و در تفسیر خویش از تنش میان حقیقت و زیبایی تا آن جا پیش میرود که میگوید : اگر زیبایی و هنر نبود، آدمی در نتیجه اثرات مهلک حقیقت و میل به حقیقت نابود میشد...به لحاظ تاریخی و فرهنگی نیهیلیسم بیشک مهمترین و بنیادیترین مفهوم در تفکر فلسفی نیچه است. نظریه نیچه در باب نیهیلیسم، کل تاریخ تمدن غربی، یعنی تمدن سقراطی مسیحی را در برمیگیرد و فیالواقع در حکم نقطه اوج نقد تبارشناسی نیچه از دستآوردها و ارزشهای بنیادین این تمدن است.
هیچ بخشی از فلسفه نیچه گیجکنندهتر از آنچه به طور کلی معرفتشناسی او خوانده میشود، نیست. معهذا، به احتمال قوی، هیچ بخش دیگری از فلسفه او را نمیتوان، به لحاظ مسائل و علائق امروزی، مهمتر و جذابتر شمرد.
نیچه فیلسوفى است متعلق به قرن نوزدهم, اما درباره بحرانى فکرى سخن رانده است که آن را به بشر امروزى متعلق دانسته است. درنظر او مهمترین بحران بشرى این روزگار بى ارزش شدن ارزش هاى حاکم بر زندگى انسان هاست که در سایه افول ایمان به خدا ظاهر شده است، هر چند که ارزش هایى که اکنون به سبب یاد شده بى پشتوانه شده اند، فى نفسه ارزش هاى قابل قبولى نبودند و حتى مایه تباهى و انحطاط زندگى انسان ها بودند.
اکنون که روشن شده است این ارزش ها بى اعتبارند، وقت آفریدن ارزش هاى تازه است. نیچه بر وظیفه ارزش آفرینى انسان ها در این دوران تأکید کرده است. این مقاله تأمل و درنگى است در پیش فرض ها و میزان درستى ادعاهاى نیچه و پیامدهاى دیدگاه او و مى کوشد تا نشان دهد و بر این نکته صحه بگذارد که خداباورى و ارزش هاى اخلاقى, ماوراءالطبیعى و دینى (که از سوى نیچه مورد نقد قرار گرفته اند) نه تنها موجب تباهى زندگى نیستند, بلکه شرط رونق زندگى اند.
یکى از مهم ترین دغدغه هاى نیچه که در بسیارى از آثار برجا مانده از او نمایان است، مسئله معنا و حقیقت زندگى است. نیچه در بسیارى از تکذیب و تمجیدهایش درباره امور مختلف، آنها را به زندگى و معناى آن منوط و مربوط مى کند و بسته به این که آن امر موجب بالندگى یا پژمردگى زندگى گردد، آن را تأیید یا تکذیب مى کند.
مسئله معناى زندگى، مهم ترین مسئله اى است که درباره زندگى در آثار نیچه مطرح شده است. نیچه در بخش دوم کتاب چنین گفت زرتشت, در قطعه (سرودِ رقص) پرسش از (معناى زندگى) را مطرح کرده است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فلسفه، معرفت و حقیقت